هادیشهر
کلیاتی در باره محال گرگر ، تاریخ و سرنوشتاین منطقه ، بزرگان ادیبان شاعران و کلاً در باره گذشته و حال و ...مطالب خواندنی گوناگون و متنوع...
نگارش در تاريخ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:خاطرات بزرگان, توسط آراز

قسمت دیگری از خاطرات حاجی آقای شاپوری گرگری
چون بحث ما راجع به شناساندن جلفا و سوابق تاریخی و ریشه ای آن بود چه باید کرد به قول مثل معروف الکلام یجر الکلام سخن به درازا کشید با عرض معذرت اشاره چند نکته دیگر را که در شناساندن کلمه ی جلفا و سابقه ی آن تاثیر می باشد به این نکته اشاره کنم برای اثبات مدعای خود در اینکه بافنده را جلفا می گویند مشخص است در طرف شرق هادیشهر قریه ای است به نام سیه سران که دارای مردمان سخت کوش و پر تلاش و هوشیار که اکثر کسب و کار آنان از راه بافندگی بوده است بدین منظور که آنان پنبه های نوبت سوم و چهارم را که از مرغوبیت ممتاز برخوردار نبوده اند از محله ی جنوبی هادیشهر فعلی که سابقاً گرگر نامیده می شد و اهالی آن اکثراً به کاشت و برداشت محصول پنبه دانه اشتغال داشتند پنبه دانه های درجه اول و دوم ممتاز خود را به تجار شمال شهر که سابقاً علمدار نامیده می شد به قیمت گزاف می فروختند و نوبت سوم و چهارم را اکثر ساکنین سیه سران می خریدند و از آن کرپاس تهیه و به فروش می رسانیدند نفع کلانی عادیشان می شد مسلم است که اینان که پنبه دانه را می خریدند اول با دستگاهی که آن را در زبان محلی جیرق می گفتند دانه را از پنبه سوا می کردند سپس پنبه را با دستگاه مخصوصی که آن را هم در محل حلاج می گفتند باز می نمودند که برای ریستن آسان شود همان پنبه ی حلاجی شده را هم در دستگاهی که در محل آن را جهره که همان دوک می باشد تبدیل به نخ می نمودند و همان نخ را هم با دستگاه مخصوص دیگر به کرپاس تبدیل و دربازرهای تبریز در معرض فروش می گذاشتند به طور کلی آن افرادی که دارای همه این ابزار بود او را جلفا می گفتند واز اعتبار و امتیاز و شخصیت عالی برخوردار می بود و می گفتند فلانی داراری امتیاز است که او جلفا است این هم یک تعبیری از جلفا چون بحث ما در این رابطه شناساندن جلفا و سوابق تاریخی و ریشه ای آن بود که اشاره کردیم در جنوب رود ارس هیچ آبادی به نام جلفا از قدیم نبوده است اثبات مدعای ما به دلایل زیر می باشد :
1- آنانکه به تاریخ گذشته آذربایجان و احداث پل بر روی رود ارس و تاریخ آن که از مبدأ تا مصب دارای پل های متعددی است با خبر می باشند که در تاریخ قرن چهارم پلی بر روی رود ارس توسط ضیاالملک نخجوانی در نزدیک پاسگاه شاه عباس فعلی غرب جلفا زده شده است که آثار و بقایای آن فعلاً موجود است و در آن تاریخ ذکر نموده اند که این پل در غرب قلعه گرگر احداث شده در صورتی که حالا آن املاک متعلق به اهالی قریتین شجاع و شاهمار می باشد و اگر آبادی به نام جلفا بوده قطعا اشاره می شد
2- چنانکه در روزنامه های فعلی بعضاً در حل جدول ها مشاهده شده حالیه جلفا را شهری که قبرستان ندارد نام می برند که اگر اینجا قدمت تاریخی داشته باشد قبرستان هم باید بنام آن محل وجود داشته است
3- از همه بارزتر و مهمتر آنان که به کلیسا برای زیارت و گردش رفته اند مشاهده نموده اند در بالای سر در ورودی کلیسا سنگ نوشته ای است دال بر اینکه عباس میرزای قاجار ولیعهد فتحعلی شاه و فرمانده قشون ایران کلیسا و حول حوش آن که مراتع و چراگاهی متعلق به آن کلیسا را شاهزاده مرحوم از مهبل بیگ نخجوانی که مالک آن قریه بوده خریداری نموده به مبلغ 300 تومان که در سنگ نوشته* 3 صد تومان نوشته شده است و تاریخ آن سنگ نوشته هم 1247 قمری چهار سال بعد از عقد قرارداد ننگین ترکمن چای می باشد و قطعاً شاه عباس میرزا در دوره تسلط ایران قبل از قرارداد مزبور آنجا را خریداری نموده است و سندی ابتیایی دقیق و صحیح آن در موزۀ خلیفه گری ارامنه آذربایجان موجود است که در آن سند به طور مشخص به حدودآن اشاره شده که شمالاً رود ارس غربا و جنوبا ماکو و شرقاً گرگر می باشد اسمی از سایر آبادی برده نشده است .
....و اما به وجود آمدن جلفا چون بعد از شکست ایران و تعیین مرز یکی از افراد گردن کلفت اتباع شوروی به نام حسن آقا گنجه ای که در گنجه به نام محمد اوف ها مشهورند در طرف ایران دارای اربابیت چندین پارچه آبادی و حتی شجاع و حق وردی آباد و حاج گلی و زاویه و داران جزو املاک ایشان بوده البته در سایر نقاط آذربایجان هم ارباب چندین آبادی بزرگ و کوچک بوده است با توجه به اینکه در آتیه این محل به علت واقع شدن در حساس ترین نقطه مرزی پیش بینی رونق تجاری و تردد عمومی خواهد بود مبادرت به احداث بازار و چندین ساختمان در ملک خود در همین محلی که جلفا می باشد نموده بود و حتی سوابق احداث ساختمانهایی گمرک جلفا هم بر می گردد به سال 1328 هجری قمری توسط بلژیکی ها که اراضی آنها هم متعلق به اراضی و مراتع شجاع ملک اربابی همین حسن آقای گنجه ای بعد از آنکه صدور ورقه هویت شناسنامه به افراد الزامی می شود و این حسن آقا مجبور می خواهد به تبعیت ایران در آید املاک متصرفی خود در شجاع . شاهمار و حتی غنات حاج گلی و ساختمانهای احداثی خود در جلفا را به دولت واگذار می کند بدون اینکه دیناری پول دریافت کند و دولت هم با تبعیت او موافقت می نماید و سپس که در سال 1311 موضوع صدور شناسنامه به املاک و مستغلات و اراضی این منطقه بنام ناحیه 13 دهستان علمدار گرگر موافقت می گردد مستغلات احداثی در جلفا بنام جلفا با شماره 13 در دفاتر مندرج می شود در هیچ نوشته و تاریخی بوجود محلی بنام جلفا در جنوب رود ارس نبوده است همچنین آنانکه با تاریخ سر و کار دارند اگر به تاریخ سومین سفر ناصر الدین شاه به فرنگستان که در رمضان سال 1295 هجری قمری با کالسکه از تهران تا پاریس را شخصاً یادداشت نموده مطالعه کنند که بعد از آنکه از تبریز و صوفیان و مرند و گلین قیه و پس از عبور از دره دره دیز و  خیمه زدن در جنب طاحونه حاج الله وردی در طرف شرق محل خروجی دره دیز و توقف چند روزه که آماده مسافرت برای گذشتن از روی پل رود ارس می باشد اظهار می دارد که امروز به کناره رود ارس می رویم و هیچ اشاره ای به بودن جلفا نیز و همینطور با ملتزمین رکاب در محلی که از آنجا مسافرین با قایق از روی رود ارس عبور می کردند ایشان صراحتاً می نویسد که ما هم با قایق حاج خانم گرگری حاکم گرگر* که اصلا لیوارجانی است از روی رود ارس گذشتیم بنا به دلایل مزبور جلفا شهری است جدید الاحداث .

نگارش در تاريخ چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:خاطرات بزرگان, توسط آراز

 

چگونگی تشکیل صندوق علمدار به نام ( صندوق خدماتی و اجتماعی علمدار) و خدمات این صندوق در دوران فعالیتش از زبان آقای سراجی

در سال 60 با توجه به انگیزه خدمتی که برای منطقه داشتم به همراه همسرم که ایشان نیز کتابدار بودند به اینجا منتقل شدیم . یک روز با ماشین پیکانی که داشتم به همراه خانواده جهت گردش به روستای ارسی رفته بودم و عصر که به علمدار برگشتم شنیدم که اهالی برای سروسامان بخشیدن به مسائل اجتماعی و رفاهی علمدار در مسجد جامع جمع شدند و هیئتی را برای این کار انتخاب نمودند که اسم بنده را هم غیابا نوشته بودند و با بیشترین رای جزو منتخبین بودم .

ادمین ها : هیئت عمران علمدار را می گوئید

آقای سراجی : نه قبل از آن بود .

اعضا منتخب که جزو اولین شاگردانم محسوب می شدند ، آقایان یونس جراحی ، کاملی و نافذی بودند و با توجه به ریش سفیدی ام مرا به عنوان سرپرست هیئت انتخاب کردند و اسمش را صندوق خدماتی و رفاهی علمدار گذاشتیم و در بانک قرض الحسنه حسابی به همین نام باز نمودیم و اعلام کردیم که هرکس می خواهد کمکی نماید به این حساب واریز نماید . ودر مدت خیلی کم مبلغی در حدود یک میلیون و دویست هزارتومان که آن موقع مبلغ قابل توجهی بود جمع شد . و اما شرح خدماتی که توسط این صندوق انجام گرفته است .

1 –
مدرسه زینبیه در حال ساخت بود و مهندسین آن به ما مراجعه نموده و اذعان داشتند که با توجه به اینکه می خواهیم سالن مدرسه را تجهیز نمائیم ( همان سالنی که در حال حاضر در آن امتحان کنکور برگزار میشود ) و بعضی از موارد هست که نمی توانیم از بودجه در نظر گرفته شده هزینه نمائیم لذا شما میتوانید با تخصیص مبالغی ما را یاری کنید ما نیز مبلغ یکصدوپنجاه هزارتومان به عنوان علی الحساب پرداخت نمودیم ولی بعدا از ما پولی نخواستند .
2 –
جهت خرید زمین هنرستان فعلی که مبلغ سیصد هزار تومان از طرف صندوق ما پرداخت گردید و دویست هزارتومان نیز توسط صندوق مستقلی که اهالی محترم گرگر داشتند پرداخت شد .

3 –
در سال 1370 هیئتی از طرف وزارت ارشاد به ما مراجعه نمودند و متذکر شدند که مبلغ هشت میلیون تومان بودجه در اختیارمان گذاشتند اگر ملکی در اختیارمان قرار دهید در اینجا کتابخانه تاسیس می نمائیم . آنها ملکی را از خانواده آقای دولتی از اهالی روستای سیه سران به مبلغ هفتصد وپنجاه هزار تومان خریداری نموده ولی پولی از بابت آن پرداخت نکرده بودند و طی صورت جلسه ایی که به امضاء بخشدار و شهردار و امام جمعه رسیده بود صندوق ما را مکلف کرده بودند که مبلغ فوق را پرداخت نمائیم . آن زمان مقارن بود با حمله نظامی آمریکا به عراق و در داخل ایران نیز با توجه به اینکه آمریکا را مظهر کفر میدانستیم جوی حاکم بود حاکی از اینکه باید به کشور عراق کمک نمائیم و بنده شعری به همین مناسبت سرودم و دادم با خط خوش نوشته و قاب نمودم و به همراه آقایان عبدی و محمودی به دیدار امام جمعه که عازم مکه بود رفتیم ، به ایشان اطلاع دادند که یک عده از فرهنگیان به دیدار شما آمدند . و ما در دفتر کارشان با ایشان دیدار نمودیم ضمن اهدا قطعه شعر فوق جریان آن ملک را پیش کشیدم و گفتم که شما که پرداخت مبلغ مذکور را به عهده ما گذاشتید برایمان خیلی سنگین هست و نمیتوانیم همه مبلغ را بپردازیم ایشان سوال نمود که پیشنهاد شما چیست و بنده گفتم که سه قسمت کنیم یک سوم شما یک سوم علمدار و یک سوم هم گرگر پرداخت نماید درجواب فرمودند که من با یک سوم کاری ندارم ولی مبلغ دویست هزار تومان میدهم و همان موقع چک آنرا نوشتند و به آقای منصوری تحویل دادند و ایشان به حساب ما واریز نمود و مبلغ یکصد وپنجاه هزار تومان از طریق فروش حواله ی لاستیک که بخشداری جهت کمک به خرید زمین د راختیارمان قرار داده بود تهیه نمودیم هم چنین مبلغ یکصد وبیست هزار تومان توسط صندوق گرگر اهدا شد و بالاخره با هزار زحمت پول زمین را تهیه و آنرا خریداری نموده و در اختیار نمایندگان وزارت ارشاد قرار دادیم و آنها شروع به عملیات ساختمانی کردند ولی متاسفانه با توجه به اینکه در مسیر خیابان حاجی باغی بود کلیه زحمات به هدر رفت ولی بعد از بازنشستگی بنده و مراجعتم به تهران با توجه به اینکه در مورد احداث کتابخانه پرونده تشکیل شده بود لذا شهرداری ملکی را در اختیار وزارت ارشاد قرارداد و کتابخانه کنونی که خیلی هم شیک می باشد احداث گردید .

4 -
ملک کنونی مدرسه سمیه که تقریبا نصف آنرا خواهر آقای کاملی اهدا نمودند و نصف دیگر توسط صندوق هیئت ما از خواهر دیگرشان خریداری و در اختیار آموزش وپرورش قرار گرفت که سندش را نیز خودم نوشتم و همین مدرسه سمیه ساخته شد .

خلاصه با اون مبلغ خدمات قابل توجهی راانجام دادیم ولی پس از مراجعت بنده به تهران هیئت مزبور هم فعالیت آنچنانی نداشت و بعدا نیز هیئت عمران علمدار تاسیس شد که شنیدم خدمات شایانی به هادیشهر نموده است . ادامه دارد....................

در قسمت بعدی ابیاتی از مجموعه اشعاری که توسط آقای سراجی در وصف گوزلو بابا سروده شده به نظرتان خواهد رسید .

و اما به وجود آمدن جلفا چون بعد از شکست ایران و تعیین مرز یکی از افراد گردن کلفت اتباع شوروی به نام حسن آقا گنجه ای که در گنجه به نام محمد اوف ها مشهورند در طرف ایران دارای اربابیت چندین پارچه آبادی و حتی شجاع و حق وردی آباد و حاج گلی و زاویه و داران جزو املاک ایشان بوده البته در سایر نقاط آذربایجان هم ارباب چندین آبادی بزرگ و کوچک بوده است با توجه به اینکه در آتیه این محل به علت واقع شدن در حساس ترین نقطه مرزی پیش بینی رونق تجاری و تردد عمومی خواهد بود مبادرت به احداث بازار و چندین ساختمان در ملک خود در همین محلی که جلفا می باشد نموده بود و حتی سوابق احداث ساختمانهایی گمرک جلفا هم بر می گردد به سال 1328 هجری قمری توسط بلژیکی ها که اراضی آنها هم متعلق به اراضی و مراتع شجاع ملک اربابی همین حسن آقای گنجه ای بعد از آنکه صدور ورقه هویت شناسنامه به افراد الزامی می شود و این حسن آقا مجبور می خواهد به تبعیت ایران در آید املاک متصرفی خود در شجاع . شاهمار و حتی غنات حاج گلی و ساختمانهای احداثی خود در جلفا را به دولت واگذار می کند بدون اینکه دیناری پول دریافت کند و دولت هم با تبعیت او موافقت می نماید و سپس که در سال 1311 موضوع صدور شناسنامه به املاک و مستغلات و اراضی این منطقه بنام ناحیه 13 دهستان علمدار گرگر موافقت می گردد مستغلات احداثی در جلفا بنام جلفا با شماره 13 در دفاتر مندرج می شود در هیچ نوشته و تاریخی بوجود محلی بنام جلفا در جنوب رود ارس نبوده است همچنین آنانکه با تاریخ سر و کار دارند اگر به تاریخ سومین سفر ناصر الدین شاه به فرنگستان که در رمضان سال 1295 هجری قمری با کالسکه از تهران تا پاریس را شخصاً یادداشت نموده مطالعه کنند که بعد از آنکه از تبریز و صوفیان و مرند و گلین قیه و پس از عبور از دره دره دیز و خیمه زدن در جنب طاحونه حاج الله وردی در طرف شرق محل خروجی دره دیز و توقف چند روزه که آماده مسافرت برای گذشتن از روی پل رود ارس می باشد اظهار می دارد که امروز به کناره رود ارس می رویم و هیچ اشاره ای به بودن جلفا نیز و همینطور با ملتزمین رکاب در محلی که از آنجا مسافرین با قایق از روی رود ارس عبور می کردند ایشان صراحتاً می نویسد که ما هم با قایق حاج خانم گرگری حاکم گرگر* که اصلا لیوارجانی است از روی رود ارس گذشتیم بنا به دلایل مزبور جلفا شهری است جدید الاحداث .


ادامه مطلب...
نگارش در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:خاطرات بزرگان, توسط آراز

با توجه به علاقمندی که دوستان نسبت به "تاریخ زنده ی صد سال اخیر محال گرگر ، جناب آقای حاج حبیب الله شاپوری گرگری " نموده اند ، از امروز خاطرات ایشان را که در حقیقت تاریخ یک صد سال اخیر این منطقه میباشد برایتان درج میکنم و همین خاطرات را در گروه سرزمین ارس و گروه گرگر و در صفحه خودمان در فیسبوک نیز منتشر مینماییم باشد که تاریخ روشنی از منطقه در دست داشته باشیم . از عکس های یادگاری قدیمی شما هم میتوانیم بنام خودتان در زیر این مطلب استفاده میکنیم . البته مطالب جدیدی هم آقای شاپوری اضافه خواهند نمود .
بنام هستی بخش جهان و جهانیان
مقدمه
با اینکه از اوان طفولیت و دوران تحصیلات ابتدائی در ذهنم خطور می کرد چه بهتر می بود انسان از روزی که تقریباً خود را شناخت و وارد در جمع و اجتماع می شود سرگذشت و پیشامدهای زندگی را جزء به جزء در دفتری یادداشت کند . تا پس از طی دوران تحصیلی و سنین بالا با مرور به دفتر مذبور که واقعاً سند و مدرک گویای زندگی شخص است چقدر محظوظ و مشعوف و ای بسا مغموم و مهموم می گردد چنانکه اطلاع کامل دارم هستند از اشخاصی که اگر از دوران طفولیت هم چنین مجموعه ای جمع آوری نکرده باشند ولی بر بسیاری از یاران شغلی خود که چنین مجموعه تهیه کرده اند تاسف کردند . برای شخص اینجانب که مقدور و میسور نشد ولی چه باید کرد که تقدیر چنین بوده است .افسوس بر آن عمر گرانمایه که بگذشت
ما ازسره تقصیر و خطا در نگذشتیم


ادامه مطلب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد